هعی...
سلام بر عزیز عمه!
خوبی شما؟؟خوش میگذره؟قصد تشریف فرمایی و قدم بر چشم ماها گذاشتن ندارید بانو؟؟؟بابا اینکه چشم من به انتظار خشک شد هیچی،این عمه سمیه جان جانت هم کچلم کرد!ذکر هر روزش شده چرا آیه نمیاد،چرا آیه نمیاد؟!
مخ من و پدرجون و سایر افراد خانواده رو خورد!امروز این خانم رفته بودن برای خرید های مدرسشون،سر راه هم رفته و یه بلیز شلوارک برات خریده!!!!من که قشنگگگگگگگگگگگگگ حسودیم شد!!!تا حالا واسه من از این کارا نکردههه اخهههههههههههههههههه!!!!
خب از الانم گفته باشم بخوای خواهری منو ازم بگیری کلامون بدجور قاطی میشه هااا!!!
بهله دیگه شرح حال هر روزه ما انتظار برای تشریف فرمای شما شده!اخه کار دیگه ای نیست که بکنم!آیه از شدت بی حوصلگی پوسیدم واقعا!توروخدا تو بیا که با تو باشم!
راستیی،این عمه سمیه جان هم توی امسال آزمون ورودی تیزهوشان داره و باید سرش به درسش باشه!یاه یاه یاه یاه!!!چقد ما خوش بگذرونیماااا!!!
خب دیگه...دیر وقته..البته توکه الان تایم بیداریته!!بیچارخه مامان جانتان خواب ندارن!
ولی من که دارم!!!!!پس فعلا!شبت صورتی عخشم!