سیسمونی آیه
آیه عزیزم سلام!!
ببخش که خیییلی وقته نتونستم توی وبت پست بزارم!!!
عزیزم ترم تابستون مدرسه شروع شده و من دیگه به ندرت وقت آزاد دارم....دیگه...عمه این مدلی داشتنم دردسریه....
چند روز پیش مامانی و باباییت با خاله پریسا و مامان جون و پدر جون رفتن و برات سیسمونی خریدن!!!من و عمه سمیه هم نتونستیم باهاشون بریم چون کلاس داشتیم و مامان جونتون اجازه نمیدادن کلاسو بپیچونیم!!!
وای آیه وسایلت خییییییییییییییییییلی و ناز و قشنگن!!!منم دلم خواست!خوش به حالت!زمان ما که از این وسایلا نبود!!!(الان فکر میکنی من لابد چند سالمه!!!!)
خب داشتم مگفتم....عمه جون انقدرررر وسایلات نازو قشنگ بودن که من از شدت ذوق و خوشحالی داشتم شادروان میشدم!!!وقتی اومدی پیشمون بزار باهم بازی کنیم باشه؟؟؟
اونروز ما(یعنی من و عمه سمیه و خاله پریسا)سرمون گرم تمیز کردن کمد و کشو هات و چیدن وسایلات بود و همگی تا ساعت دو بیدار بودیم!همینطور اون شب تولد مامان جونت هم بود و جشن هم داشتیم!دیگه واقعااا جات خالی!
خب گفتم که سرمون حسااابییی شلوغ بود!!!وقت نشد زیاد عکس بگیرم!ولی خب این چند تا رو که گرفتم خییلی دوسشون دارم!
عزیزم عکسا رو توی اامه مطلب درج کردم!!!
آیه اینا فقط یک چشمه از لباس هاتون بودنااا!!!یهه عالمه لباس داری!!گفتم که من نتونستم زیاد عکس بگیرم...
وای من عاششششق اینام!!!!
بقیه عکس هارو تو پستای بعدی میزارم!!!
فعلا خدافض عخش من!